رونمایی از «چشمهای شرجی»
سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس از کتاب «چشمهای شرجی» نوشته مریم عرفانیان رونمایی کرد.
به گزارش ایسنا،در این مراسم،مریم مجتهدزاده رئیس سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس با اشاره به غیرت و فداکاریهای دوران دفاع مقدس گفت:هویت ملتی که ایستاد و از ارزشها کوتاه نیامد و حتی یک وجب از خاک خود را از دست نداد باید بازگو شود و نویسندگان وظیفه دو چندان نسبت به سایرین در زنده نگه داشتن یاد شهدا دارند.
مجتهدزاده در ادامه ضمن تقدیر از حضور نویسندگان حوزه دفاع مقدس کشور در این مراسم خطاب به آنان عنوان کرد: ملتی که بداند هویت غنی دارد برای تلاش انگیزه بیشتری خواهد داشت تا بتواند این هویت را از دست یازی دشمنان حفظ کند.
وی با اشاره به اینکه ایثارها با قلم شما و انجام درست رسالت شما بر جامعه در ترویج این فرهنگ و ایجاد گفتمان مشترک تاثیر گذاشته است،خاطرنشان کرد: سینه بازماندگان شهدا مخزن اسرار گنجینههای ارزشمندی است که بوسیله شما ماندگار و نهادینه میشود.
در این مراسم،حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی نماینده ولی فقیه در سپاه قدس به ایراد سخن پرداخت و نویسندگان را در حکم مجاهدینی خطاب کرد که در زمان پر خطر امروز برای توسعه و تثبیت فرهنگ دفاع مقدس میکوشند.یقین دارم شما نویسندگان با خلق آثاری این چنینی از باب جهاد بالجنه وارد بهشت میشوید اما برای نشر کامل ارزشهای مشارکت زنان در دفاع مقدس هنوز راه درازی در پیش داریم.
شیرازی با تاکید بر اینکه کتابهایی که خانمها مینویسند با کتابهایی که آقایان مینویسند تفاوت دارد؛ به ذکر نمونههایی از دیدگاههای مقام معظم رهبری در این خصوص پرداخت و افزود:فریض مقام معظم رهبری بر کتابهایی که نویسندگان و یا نقش آفرینان آن زنان حماسه ساز بودهاند؛ همچنین تجلیلی که ایشان در جلسات از کتاب "دختر شینا" فرمودند؛ همه اینها نشانگر این نکته مهم است که مقام معظم رهبری، دقت بیشتر و حوصله بهتر و ظرافت بهتر در این نوشتهها را مورد تایید و تحسین قرار میدهند و این موضوع مسئولیت خانمها را در قبال ترویج ارزشهای دینی، سنگینتر میکند.
نماینده ولی فقیه در سپاه قدس در پایان سخنانش با مهم شمردن سهم عظیم زحمات نویسندگان دفاع مقدس که در این زمینه قلم زدهاند،گفت: نتیجه این همه زحمت این است که مردم گرایش به فرهنگ دفاع مقدس پیدا کردهاند با این اوصاف در کنار کتابهایی همچون "دختر شینا" "من زندهام" و "یک دریا ستاره " حتی تدوین کتاب برای هر همسر رزمنده ضرورت دارد چراکه مقام معظم رهبری بارها فرمودند اگر صبر و حوصله خانمها در خانه نبود همسران نمیتوانستند در میدان جنگ از انقلاب دفاع کنند و شهید شوند و فرمودند اگر نگوییم سهم خانمهای شهدا و رزمندگان بیشتر از شهادت نیست قطعا کمتر نیست.
در این مراسم لاله افتخاری عضو فراکسیون دفاع مقدس مجلس ، به طرح موضوعات قانونی مربوط به حماسهآفرینان دوران دفاع مقدس پرداخت و حمایت قانونی و نظارتهای اجرایی از هنرمندان و نویسندگان این حوزه را تشریح کرد.
در این نشست انسیه شاه حسینی کارگردان سینما و نویسندگانی همچون معصومه سپهری، نویسنده کتاب لشکر خوبان ، دکتر آباد نویسنده کتاب من زنده ام ، بهناز ضرابی زاده، راضیه تجار، مریم سادات ذکریایی، مرضیه وزیری، مریم عرفانیان، به چالشها و موانع پیش روی نویسندگان اشاره و راهکارهایی در این زمینه ارائه کردند.
انتهای پیام
برچسب : نویسنده : مریم عرفانیان erf بازدید : 435
پائيز آن سالها | |
موضوع: | |
| |
پديدآورنده: | |
| |
ناشر: | |
136 صفحه - رقعي (شوميز) - چاپ 1 - 2000 نسخه 9 -155-477-964 | |
964-477-155-9 | |
تاريخ نشر:20/03/85 | |
قيمت پشت جلد :10000 ريال | |
كد ديويي:8fa3.62 | |
زبان كتاب:فارسي | |
محل نشر:خراسان رضوي - مشهد | |
معرفي مختصر كتاب: در اين كتاب 23 داستان كوتاه ير اساس زندگينامه و خاطرات تعدادي از شهداي جنگ تحميلي فراهم آمدهاست با عناويني همچون: تسبيح سبز ـ بانوي ملكوتي ـ از خاكريز تا بهشت ـ پاييز آن سالها ـ عطر سيب ـ تشييع آسماني ـ قوچ سفيد و ... " پاييز آن سالها" داستاني شخصي است كه خاطرات دوران كودكي خود و برادر شهيدش را در ذهن مرور ميكند. |
برچسب : نویسنده : مریم عرفانیان erf بازدید : 282
تازه داماد ولخرج!
مشکل از آن جایی شروع شد که من و احمد عقد کردیم. عقد کردن ما همانا و ولخرجی احمد آقا همان! نمیدانستم قبل از عقد هم این قدر ولخرج بوده یا نه؟ و نمیدانستم باید خوشحال بودم یا ناراحت! اما یک روز سهیلا خواهر شوهرم گفت احمد قبلاً اصلاً آدم ولخرجی نبوده و برعکس پولهایش را هفت جا قایم میکرده! این حرف را جوری میزد که انگار من مقصرم و باعث ولخرجیهای احمد شدهام! روز زن نه تنها برای من و مادرم؛ بلکه برای مادر خودش، مادربزرگم و مادر مادربزرگم که وارد صدمین سال زندگیاش شده بود هم هدیه خرید! آن هم با قیمتهایی زیاد که چشم را از حدقه درمیآورد! حتی مادر شوهرم از این رفتار پسرش تعجب کرده بود و میگفت در عرض همین شش ماه، تمام پسانداز احمد خرج ولخرجیهای بیجایش شده است. چیزی از این ماجراها نگذشته بود که یک روز جمعه، وقتی قرار بود لیست خریدهای مجلس عروسی را با هم مرور کنیم، تصمیم گرفتم...
مریم عرفانیان
وبلاگ مریم عرفانیان...برچسب : نویسنده : مریم عرفانیان erf بازدید : 287
من همينم که هستم!
احساس میکرد هوا بدجوری دم کرده، نگاهی به ساعت شماطهای اتاقش انداخت، عقربهها عدد10 را نشانه رفته بودند. جلوی آیینه نشست و به چهره درهم خودش در آیینه چشم دوخت، پلکهای پف کردهاش را روی هم فشرد و برای چندمین بار شماره را گرفت، پس از چند بوق ممتد تماسش رد شد! همراهش را روی مبل پرت کرد، تکیه کلام او در گوشش پیچید:«من همینم که هستم!» یادش آمد ظهر چند بار به او زنگ زده و با مهربانی گفته بود: «یادت نره عزیزم، دوستم و شوهرش میخوان باهات آشنا شن، ساعت 8 توی کافیشاپ سیب سرخ قرار دارم. دیر نکنیها.» اما او نیامده بود! دوباره به چهره درهم خودش در آیینه چشم دوخت، این اولین باری نبود که چنین رفتاری را از او میدید؛ چندین مرتبه با موضوعهایی این چنین برخورد کرده بود. از مادرش شنیده بود دوران عقد بهترین دوران است، اما تا به حال گویی برایش فقط دلواپسی و استرس به همراه داشت. یکبار وقتی قرار بود برای دید و بازدید عید خانه عمو جمشید بروند با دیدن سر و وضع نامرتبش گفته بود: «جلال! تو که میدونی من با خانوادهی خان عموم رودرواسی دارم، پس چرا پیراهن بنفش گلدارت رو پوشیدی؟ چرا کت شلوار تنت نکردی؟» و جلال جواب داده بود: «بیخیالش بابا، از سرکار میاومدم، وقت نشد عوض کنم.» آنوقت با شوخی ادامه داده بود: «اصلاً تو سلیقه نداری، ببین گلای آبی تو زمینه بنفشش چه جلوهای داره، بعدشم من همینم که هستم!» وقتی رفتار جلال را با اولین روز خواستگاری مقایسه میکرد، انگار کسی به دلش چنگ میزد؛ زمزمههای اطرافیان در گوشش پیچید که مدام میگفتند: «به، چه داماد شیکپوش و خوش برخوردی، حقا که از نسرین سره و...»
با این فکر به طرف پنجره رفت، پرده تور را کنار زد و با دو دست پنجره را گشود؛ آسمان سیاهتر از هر شب بود، شاخسار تک درخت سیب حیاط بیحرکت مانده بودند و صدای جیرجیرکها نمیآمد. احساس میکرد هوا بدجوری دم کرده و بغضی عجیب گلویش را میفشارد. نفس عمیقی کشید و زیر لب زمزمه کرد: «این از امشب، اون هم از عید دیدنی خان عمو جمشید! دیگه همه چی تموم شد.» این را گفت که یکباره صدای زنگ در ممتد و پیاپی بلند شد. دوباره زیر لب گفت: «دیگه همهچی تموم شد، اگه خودشم باشه برام اهمیتی نداره!» آن وقت با بیاعتنایی مانتویش را به جالباسی آویخت که با صدای لرزان مادرش به خود آمد: «نسرین؟ جلال اومده!» خواست بگوید همهچیز برایم تمام شده که جلال با پیراهن بنفش گلدار، میان قاب در اتاق پیدایش شد! لکههای خون در چند جای پیراهنش، گلهای آبی را همرنگ زمینه بنفش کرده بود! صدای جلال در گوشش پیچید: «از سر کار میرفتم خونه تا حاضر شم و بیام دنبالت که یه بچه جلو چشام تصادف کرد و رانندهی نامرد پاگذاشت به فرار! منم همینم که هستم؛ دلم نیومد تو خیابون ولش کنم!» گویی آب سردی برتن نسرین ریختند، دیگر حرفهای او را نمیشنید؛ دست و پایش به لرزه افتاد و بر زمین زانو زد. پرده دستهای تورش را درون اتاق گشود و باران روی تک درخت سیب میان حیاط شروع به باریدن کرد.
مریم عرفانیان
وبلاگ مریم عرفانیان...برچسب : نویسنده : مریم عرفانیان erf بازدید : 372